English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4785 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
finance U مالی
financed U مالی
monetary U مالی
finances U مالی
financial U مالی
financing U مالی
pecuniary U مالی
fiscal U مالی
accounting classification U کد مالی
financial adviser U مشاور مالی
sustention U استعانت مالی
taction U دست مالی
financial ability U تمکن مالی
financially U از نظر مالی
inunction U روغن مالی
finance officer U افسر مالی
fiscal year U دوره مالی
sustentation U استعانت مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
financial plan U برنامه مالی
financial period U دوره مالی
snow job U ماست مالی
sparge U گل مالی کردن
waxing U موم مالی
financial affairs U امور مالی
subsidization U کمک مالی
subvention U کمک مالی
spiel U شیره مالی
financial management U مدیریت مالی
roughcast U گل مالی شده
finance markets U بازارهای مالی
financial year U سال مالی
financial capital U سرمایه مالی
judgment debt U محکوم به مالی
fiscal U سال مالی
chamberlain U نافر مالی
chamberlains U نافر مالی
fiscal years U سال مالی
financiers U متخصص مالی
Mali U کشور مالی
embrocations U روغن مالی
felting U نمد مالی
unction U روغن مالی
embrocation U روغن مالی
non pecuniary U غیر مالی
financier U متخصص مالی
anointment U پماد مالی
financial inventory U ذخایر مالی
fiscal year U سال مالی
financial years U سال مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
financial intermediary U واسطه مالی
capital commitment U تعهدات مالی
crediting U اعتبار مالی
fiscal control U کنترل مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial data U اطلاعات مالی
fiscal control U نظارت مالی
padding U لگد مالی
financial crisis U بحران مالی
financial status U وضع مالی
finance house U موسسه مالی
financial circles U محافل مالی
financial secretary U مشاور مالی
slobbery U لجن مالی
funded U اعتبار مالی
mart U بازار مالی
financial market U بازار مالی
fund U اعتبار مالی
fiscal policy U سیاست مالی
subsidy U کمک مالی
financial centers U مراکز مالی
credited U اعتبار مالی
self support U استقلال مالی
credits U اعتبار مالی
financial budget U بودجه مالی
in low water U در تنگی مالی
subsidies U کمکهای مالی
financial bill U لایحه مالی
financial assets U موجودی مالی
fiscal years U دوره مالی
financial assets U دارائیهای مالی
credit U اعتبار مالی
illinition U روغن مالی
financial policy U سیاست مالی
rough usage U دست مالی
financial position U وضعیت مالی
financial relations U روابط مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
financial e. U متخصص مالی
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
to come into a property U مالی را صاحب شدن
anointing U روغن مالی کردن
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
rough U دست مالی کردن
anoint U روغن مالی کردن
anoints U روغن مالی کردن
finance company U شرکت تامین مالی
financing U قسمت مالی یا دارایی
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
embrocate U روغن مالی کردن
roughest U دست مالی کردن
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
financial accounts حساب های مالی
financed U قسمت مالی یا دارایی
tallow U پیه مالی کردن
scrabbling U دست مالی کردن
finance U قسمت مالی یا دارایی
scrabbles U دست مالی کردن
scrabbled U دست مالی کردن
scrabble U دست مالی کردن
finances U قسمت مالی یا دارایی
financial mission U هئیت مامورین مالی
current income U درامد یک سال مالی
aid package U بسته کمک مالی
financial statement U صورت وضعیت مالی
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
spiel U شیره مالی کردن
means tests U سنجش استطاعت مالی
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
financial investment U سرمایه گذاری مالی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
inuct U روغن مالی کردن
financial planning U برنامه ریزی مالی
means test U سنجش استطاعت مالی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
mud bath U گل مالی تن برای درمان
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
functional finance U سیاست مالی اصولی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
corporate treasurer U مدیر امور مالی
anointment U روغن مالی تدهین
felt U نمد مالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
groping U دست مالی کورمالی کردن
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
groped U دست مالی کورمالی کردن
grope U دست مالی کورمالی کردن
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
waxer U کسیکه موم مالی میکند
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
mergers U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
larceny petty U بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
Recent search history Forum search
1This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
2تعریف فونتیک چیست؟
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
1life cycle ceremonies
1It's not business to you
1ترجمه کردن این جمله برام مشکله از لحاظ دستوری جور نمیشه
1afterbody and a forebody; at least one activatable flow effector on the missile or aircraft afterbody;
2شما اهل کجا هستید
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com